قبول کنیم یا نه! باید بعضی چیزارو بیخیال شد تا درست بشن
شاید اونجوری ک توقع داری نه اما بالاخره راه خودشونو پیدا میکنن..
کلا تجربه نشون داده وقتی زیادی پیله ی یه چیزی بشی ازت دور میشه
یا حتی آدما!
کافیه بیخیال بشین
دو حالت پیش میاد
حالت اول؛ کلا قضیه تموم میشه و بعد مدت کوتاه یا بلندیم با خودتون میگین چه خوب شد که نشد!
حالت دوم؛ اون جریان میافته رو روال و براحتی پیش میره بدون اینکه نیاز به حرص خوردن شما باشه
به نظرم خوشبخت ترین آدما اونایین که ب
آن لحظهیِ خوشِ ضربآهنگ گرفتن بر دیوارهیِ لیوان و هجا هجا کردنِ حروفِ نامِ تو و امتدادِ لذتبخشِ زمان و در میانِ خواب و بیداری، چشم در چشم تو و دست بر گونه و شانه به شانهیِ تو و لب بر لبِ تو؛ هیچ شدنِ تمامِ دنیا و مافیها و تلخیهایش برای ساعتی و مستغرق در خیالِ خوشِ آغوشِ سپیدِ سرسبزِِ سراسر پیوستهیِ تو؛ بریده از مکان و دست شسته از زمان و معلق بین آسمان و زمین؛ سبک، چون پَری در باد. هیِ دوستت دارمهایِ دعاگونهیِ بلند و فراموش شده از
میگن هر آدَمی یه زندگی گذشتهای داره .
توی یه عالمِ دیگه، تویِ یه جسم دیگه ..
راست و دروغِش رو نِمیدونم!
اما اگر راست باشه؛ من توی زندگیقبلیم،
حتما چشمهات بودم و تو؛ قلبِ من!
شاید واسه همینه از پشتِ این همه سکوتِ تو،
خیلی چیزها رو میدونم ..
چون حتما یه بار، یه جایی؛
با تو زندگیکردم و با تو دنیا رو دیدم
که الان قلبم فقط برایِ تو میزنه و
چشمهام فقط دنیایِ تو رو میبینه ..:)
#علیرضا_اسفندیاری
✍امام رضا علیه السلام به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنود باشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند. تحف العقول، ص۴۴۹
┄┅┅❅❅┅┅┄
امروز هوا از صبح بارونیه و عالیه ولی از عصر بارون یه ریز داره میباره و به قول ما دزفولیا شلقلقیه هوا انقدر خوبه که آدم فقط دلش میخواد بره زیر بارون پیادهروی
میخوام از حالا به بعد هر کتابیو که خوندم یه توضیحاتی راجبش بنویسم بعد از کامل خوندنش با موضوعِ حالِ خوشِ خواندن
این روزا همزمان دو تا کتاب رو دارم میخونم یکیشون نخل و نارنج و از دیروز هم که رهبر عزیز رو شروع کردم که راجب کره شمالیه و جالبه؛ دیشب استوری زدم واتساپ که فاطمه گفت میخوای ب
برف چه خواهد کرد با این کهنهزخمِ عیمقِ در هر به چاقورسیدهاستخوان، ریشه دوانده؟ مسیحایِ سپیدِ سرمایش، نفسی تازه بر مردهقلبم خواهد داد یا بهمنِ خوشِ خاطراتش خواهد زدود از تمام دل و جانم، یادِ تمامِ آن سردزمستانهایِ تاریکِ بیدرمان را... چیزی نیستم جز فروپاشی میان این و آن؛ رفتوآمدِ مکررِ میانِ پژمردگی روح و فرسایشِ تن. چیزی نیستم جز ضرورتِ کلمهوار از حلقومی خارج شدن و عدم تمایلِ روایتها به بیان. برف چه خواهد کرد با این کهن
امروز روزم قشنگ بودبه قشنگی وقتی که به ایدهی تو دیوانهوار میخواستم پاهایم را در شنهای کویر و خنکیِ آبهای دریا فرو ببرم...به قشنگی وقتی که دل بستم به لقبِ شبدر سبزِ چهاربرگِ سحرآمیزی که تو به من تحفه کردی...به قشنگی وقتی که کوفتههای خاصِ دست پختِ دلپذیرت را زیر زبانم فراموشنشدنی دیدم...و به قشنگی وقتی که تو را دیدم...جیغ بزنم تا احساساتم دنیا را فرا بگیرید؟!من با دیدنِ تو،با خودم و دنیا رفیقتر شدم و حالا چیزِ ارزشمندی برای محافظتی
انقدر نوشتم و پاک کردم و سردرد گرفتم این چند روز که حد و اندازه نداره
فقط و فقط دارم فکر میکنم
سکوت میکنم
این وسطا امتحانایی که از حالا تا ششم بهمن رگباریه بیخوابی کشیدم و استرس
نمیدونم چرا
ولی انگار قلمم و گذاشتم کنار تا اونم استراحت کنه،فکر کنه
تا اونم ازین تشویش بیرون بیاد و خودش رو پیدا کنه
اینروزا
اینجا
تو این شهر عجیب و جدید
بیشتر عکاسی میکنم و اومدم هرکدوم از پیجایی که زدم و بهتون معرفی کردم و اکتیو کنم که دیدم بازم چند نفری از اشناها ف
خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود بر
چو دست بر سرِ زلفاش زنم، بهتاب رَوَد
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رَوَد
چو ماهِ نو رهِ نظّارگانِ بیچاره،
زَنَد به گوشهیِ ابرو و، در نقاب رَوَد
شبِ شراب خرابام کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم، به خواب رَوَد
طریقِ عشق پرآشوب-و-آفت است، ای دل
بیفتد، آنکه در این راه با شتاب رَوَد
حباب را چو فتد بادِ نخوت اندر سر،
کلاهداریاش اندر سرِ شراب رَوَد
گداییِ درِ جانان به سلطنت مفروش
کسی زِ سایهیِ این در به آفتاب رَوَد
دلا، چو پیر شدی
دانلود ریمیکس امو بند دلم میره برات
سوپرایز بزرگ جوان ریمیکس ، دانلود ریمیکس امو بند بنام دلم میره برات با متن و دو کیفیت عالی
Download New Remix Emo Band Delam Mire Barat With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
هم اکنون می توانید ریمیکس جدید آهنگ امو بند را دانلود نمایید.
این اثر ریمیکس آهنگ دلم میره برات از امو بند می باشد.
امیدوارم از ریمیکس لذت ببرید.
با آرزوی بهترین ها برای این دی جی جوان.
متن آهنگ دلم میره برات امو بند
نمیگی اینجوری که دل میبری ازم آخه چطور وابسته ن
زمانی که ساخت سریال « هیولا » توسط مهران مدیری اعلام شد، ذهن اغلب طرفداران این فیلمساز به سراغ سریالهای قبلی او در شبکه نمایش خانگی رفت. سریالهایی که یا مانند « قهوه تلخ » به حال خود رها شده بودند یا به حدی سطح کیفی آنها ناامید کننده بود که بهتر می بود نام خوشِ مهران مدیری را از آنها حذف می شد. اما اینبار ماجرا کمی متفاوت بود چراکه اعلام شد پیمان قاسم خانی به عنوان سرپرست نویسندگان قرار است با این سریال همکاری نماید و این به معنی همکاری مشترک
مشاوره خانواده :
خاطرات آلبومی
گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود کینه یا دلخوری پیدا کرده و نمیتوانند به راحتی همسر خود را ببخشند.در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را تغییر میدهد و میتواند دلخوریتان را از بین ببرد این است که نقاط مثبت همسر و یا خاطرات خوشِ با هم بودن را مرور کنید.
مثلا به آلبوم عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانهای برای نرم شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و
وقتی عشق به سراغات میآید، رستم دستان هم که باشی زمینگیرت
میکند؛ از هر چه جز معشوق، جدا میشوی و بعدتر دوباره با او سر بلند میکنی و به اوج میرسی. عشقهای
این زمانه معلوم است چه حالی دارند، تقلبی و تاریخمصرفگذشته؛ سراغات که بیاید
مسموم میشوی و بعدتر بالا میآوری روی هر چه و هر که دم دستت است.
با این تفاوت که پس از بهبودییِ نسبی، دیگر از هرچه عشق و عاشق و معشوق است حذر
میکنی و دورشان را خط قرمز میکشی.
در این زمانهی مسموم
از کجا میفهمیم همسرمان پیش دوستانش است؟
این وقت ها چه کنیم؟
پاسخ سوال اول:
_ جواب پیام های شما را یا دیر می دهد ، وقتی هم میدهد چند کلام خشک و خالی و سرد و از سر باز کن برایتان مینویسد.
_ زنگ نمیزند.
_ وقتی زنگ میزنید بعد از سلام میگوید که با شما تماس خواهد گرفت ولی نخواهد گرفت.
_ اصلا شما که هستید؟ مزاحمی که از وقتی آمده ارتباط او با دوستانش را کم کرده.
او دلش نمیخواهد وقتی در بین دوستانش هست یک آدم متاهل باشد و حتی حرف زدن با شما پیش چشمان
باسم رب الجمیل
حضرت آیتالله خامنهای: «روز میلاد حضرت اباعبدالله الحسین علیهالصّلاةوالسّلام روز باعظمتی است. به فرمایش مرحوم آقای حاج میرزا جواد آقای تبریزی ملکی -عالمِ فقیهِ عارفِ بزرگوار- عظمت روز سوّم شعبان را باید بهعنوان پرتوی از عظمت حسینبنعلی بهحساب آورد و بهشمار آورد؛ روز بزرگی است. در این روز کسی متولد شد که سرنوشت اسلام، به او، به حرکت او، به قیام او، به فداکاری او، به اخلاص او بسته بود. این بزرگوار در تاریخ بشریّت، ی
توی راه، موقع اذان ظهر، یه امامزاده ای سر راهمون بود. رفتیم نماز بخونیم . سرمای زمستون بود و بخاریِ کم جونِ پراید و خاطره ی خوشِ یه اسپیلیت گنده واسم زنده ست که رنج سرما رو حسابی کم میکرد. داشتم نماز میخوندم که صدای گیرا و نافذ یه آقای مسنّی زو از قسمت مردونه شنیدم. "رب انی مغلوب فانتصر و انت خیر الناصرین" . رفت تا عمق وجودم ، احساس کردم همون جمله ایه که همیشه دلم میخواست به خدا بگم. من عاشق عربی ام و انواع دعاها رو توی قنوتم میخونم، ولی این یکی یه
که آفتاب بیاید، نیامد.
که سبزه قبا شود دشت خیال، نشد.
که شکوفه کند درخت رویا، نشد.
که گل کند بوتهی آرزو، نشد.
که بهار بماند، آن هم نشد.
آفتاب که نیامد هیچ، گویا میشد در دل بهار پاییز شد، خشک شد، برگریزان شد، ولی حتی نفهمید...
انقدر بهار باشی که از پاییز درونت بیخبر باشی! این بدیعترین اکتشاف من از من، زیباترین اکتشاف تاریخ بشریت هم که نباشد، اسمش را همین میگذارم چون تاریخِ بشریتِ من چیزی جز همین وجودِ شلختهی شگفتیآفرینم نبوده و نیست.
پای
ای پروردگارم
در سنگین سکوت ها دلم فریاد تو را دارد ...
در طراوت خنکای نسیم های زندگی، مشام جانم را عطرِ خوشِ الطاف توست که نوازش می دهد ...
در عاشقانه ترین عاشقانه های دنیایی، عشق معشوقی چون تو رو داشتن افتخارست ...
در غریبانه ترین ساعات، تو را دارم چون گم شدن در تو عین پیدا شدن است ...
در خسته ترین جان ها، در هوشیار ترین حالت ها و با تمام وجود فریاد می زنم که
در عرفانی ترین لحظات نیایش خود، همه آن هایی را که
دلی یکرنگ
ای پروردگارم
در سنگین ترین سکوت ها دلم فریاد تو را دارد ...
در طراوت خنکای نسیم های زندگی، مشام جانم را عطرِ خوشِ الطاف توست که نوازش می دهد ...
در عاشقانه ترین عاشقانه های دنیایی، عشق معشوقی چون تو رو داشتن افتخارست ...
در غریبانه ترین ساعات، تو را دارم چون گم شدن در تو عین پیدا شدن است ...
در خسته ترین جان ها، در هوشیار ترین حالت ها و با تمام وجود فریاد می زنم که
در عرفانی ترین لحظات نیایش خود، همه آن هایی را که
دلی یکرنگ
که آفتاب بیاید، نیامد.
که سبزه قبا شود دشت خیال، نشد.
که شکوفه کند درخت رویا، نشد.
که گل کند بوتهی آرزو، نشد.
که بهار بماند، آن هم نشد.
آفتاب که نیامد هیچ، گویا میشد در دل بهار پاییز شد، خشک شد، برگریزان شد، ولی حتی نفهمید...
انقدر بهار باشی که از پاییز درونت بیخبر باشی! این بدیعترین اکتشاف من از من، زیباترین اکتشاف تاریخ بشریت هم که نباشد، اسمش را همین میگذارم چون تاریخِ بشریتِ من چیزی جز همین وجودِ شلختهی شگفتیآفرینم نبوده و نیست.
پای
توی عکس یه آخر هفته ی دو نفره دیده میشد، دوتا خرمالو، دوتا موز، دوتا خوشه انگور، دوتا کروسان، چهارتا بیسکوییت، سس تا شکلات، دوتا لیوان چای و چند شاخه گل رز که زینت داده بود به آخر هفته شون.
دلم خواست، این حال خوشِ دو نفره رو دلم خواست.
یارم کجایی؟ قراره با یه اتفاق جالب همدیگه رو ببینیم و منو یه دختر عاقل ببینی یا اینکه قراره منو با کله شقی هام ببینی و عاشق همینی که هستم بشی؟
کسی قراره بهت معرفیم کنه؟ با دیدن کدوم عکسم دلتو بهم میبازی؟
نمید
بهایِ عشق من مرگست و، زان کمتر نمی گیرم
جزای هجرِ من وصل و، از آن خوشتر نمی گیرم
پریشان می مکن زلفت، که همچون مرغ نیمه جان
هوای تیغِ مرگم هست و، زان کمتر نمی گیرم
همین عالم مرا بنگر، که در آن عالمِ باقی
کلاهِ عشق و دلداری، دگر بر سر نمی گیرم
مکن عیبم ز چشمِ تر، کزین غمّازِ* خیره سر
بجز خونابه ی دل را، از او بهتر نمی گیرم
چو خونم میچکد از چشم، دلم پیمانه ی می کن
که من پیمانه ی می را ز کوزه گر نمی گیرم
بده ساقی میِ سوری*، و از پا بر سرم
ویدئوهای جذاب و پر بیننده زبان انگلیسی را با رویکردی خلّاق تماشا میکنیم و در اثنای تقویت شنیدن با نگاهی متفاوت و مؤثر، واژهها و اصطلاحات جدید را میشناسیم. معاشرت میکنیم و تجربیات یادگیری خود را به اشتراک میگذاریم. مرور میکنیم و از یادگرفتهها در مکالمه استفاده میکنیم. در پایان از تماشای فیلمی که میتوانیم به زبان اصلی آنرا درک کنیم، سرشار از حس خوشِ کامیابی میشویم.
زبان دوم فقط کلمات و گرامر که نیست؛ یادگیری زبان دوم، یاد
چند ماه پیش بود که با دیدن مخزن عظیم کتابخانه مرکزی، آرزوی گشتن و پرسه زدن بین قفسهها توی دلم کاشته شد. در اولین تجربهی قسمت کتابهای داستانی، سعی کردم غریبترین کتاب ها با عناوین جالب انتخاب کنم. " زمانی برای زن بودن" یکی از آنها بود. کتابی که نه قبلا اسمش را شنیده بودم و نه فکر میکردم که تازگی ها (چند سال اخیر) به امانت کسی رفته باشد.
پنجاه صفحه اول، طاقت فرسا و پرفشار بود، بطوری که اگر عذاب وجدان نیمه رها کردن کتابها نبود، حتما نخون
صدایِ ناله هایِ های هایِ من
فدای نای تو
چگونه گویمت که غم چه می کند؟
همان دمی که آدمی
کنار کوچه منتظر که آدمی کند گذر
میانِ اضطراب لحظه های خسته اش
نگاهِ تو زمین و شرم ساده ای
همین
همین بس است
تا صدای آرزو کند فراز و فکر کرده را فرود و عالمِ خیالِ خود به حالِ خود
بیا به ترک اسب من
که ترک کنیم
این ترک شدن ها را
کنار گردنم بکش ، نسیم گرمی از نَفَس
و پشتِ شرم پاکِ تو
به لرزه کوهی از هوس
فشار دستِ من ، میانِ موی تو
طبیعتاً تمامِ آرزوی تو
بس است ، هیس
خواہشِ فکر ہے بس جذبہِ دل کی تالیف
گو کہ گفتار ہے اسلاف سے حد درجہ ضعیف
سوزشِ عشق پکاری اے خدائے قاسمؑ
لفظ وہ دے کہ ادا جن سے ہو حقِّ توصیف
شکر کی جاء ہے کہ پوری یوں ہوئی میری دعا
عشق نے کردیا اک مطلعِ نو یوں تصنیف
مطلع دیگر
راہیِ جادہِ عرفاں جو ہوئی فکرِ لطیف
بہرِ قاسمؑ یوں ثناء خوان ہوا کلکِ شریف
نازشِ فرقِ عبادات، اطاعت میں حنیف
ضامنِ حرمتِ عبد اور وفا کی تشریف
حسن ڈھالا گیا قرآن کے سانچے میں ترا
حسنِ یوسفؑ میں کہاں تاب بنے تیرا حریف
مثلِ وال
*بسم الله الرحمن الرحیم *
سوره مبارکه " اخلاص " مثل همه آیات و سور قرآن او را عوالم است ، از کتبیه اش گرفته تا به عینیه اش.....
آن عینیه صورتی که خارج واقع است ، آن صورت عینیه خاتم است و این که دست ماست ، صورت کتبیه خاتم است .
" صورت " یعنی حقیقت ، واقعیت آن ، یعنی آن سرّ انسان ، معرف انسان .خداوند که متکلم است ، کلام او مراتب و مراحلی دارد ، مثلا ما از آن نهان خانه ذاتمان ، دلِ حقیقتمان ، معنا و کلمات از آنجا برمی خیزد واز آنجا می آید در عالمِ خیال ،
گاه
دوروزه که دلم با خودم صاف نمیشه...از خودم راضی نیستم...یه اشتباه ، یه گناه و یه کم کاری در حق خودم انجام دادم و نمی تونم از خودم ندید بگیرم چون قبلا به خودم قول دادم که دیگه این کار ازم سر نزنه...
دوروزه که برای زندگیم نگرانم...ازاینکه بین درگیری شیطان و فرشته ی درونم ، شیطان برنده شد و بدتر از اون ، از لحظه ی راحت پا گذاشتنم روی عذاب وجدانم میترسم...فهمیدم که هنوز خیلی زوده برای برآورده شدن و رسیدن به بعضی از آرزوها...
دوروزه که به روی خودم نمیتونم ل
این بار با ترجمه دروس عربی هفتم راحترمی توانیم
پاورپوئینت یامحتوای الکترونیک درست کنیم
ترجمه دروس نوبت اول ودوم عربی هفتم
درس اوّل:قیمة العلم
1 العاِلمُ بلا عَمَلٍ کَالشَّجِر بلا ثَمٍر.
عالمِ بی عمل مانندِ درختِ بی ثمر است.
٢حُسنُ السُّؤالِ نصفُ العلمِ.خوبیِ سؤال نصف علم است.
خوب پرسیدن، نیمی از دانش است.
٣ مُجالَسَةُ العُلَماِء عِبادَةٌ.همنشینی با علما عبادت است.
٤ طَلَبُ العلمِ فَریضَةٌ.طلبِ علم و
امروز بیستماین سالروز وفات علی صفایی
است. او را با عناوینی چون استاد، مجتهد، فقیه، عارف و اندیشمند شیعه، میشناسند.
هرچند گمنامتر از دیگر متفکران و روشنفکرنمایانِ قبل و بعد از خود است و این نیز
صرفا بهخاطر پرتوِ چشمگیر اندیشهی اوست، که هر کسی را تاب دید و دریافتش نباشد.
برای من، علی صفایی یک معلم، رفیق، دستگیر،
راهنما، چراغ راه و منجی است. صفایی اگر فقط کتاب «رشد» را هم نوشته بود، باز
عشقِ من بود. بماند که دیر، ولی به ل
هنوز دارم میگردم یه سرویس خارجی خوب پیدا کنم و نتونستم. توی همهشون (تبعا) برای استفاده کامل از قابلیتهاشون باید پریمیوم خرید، و به دلار، و مثلا سالی پنجاهتا، که برای من که هدف خاصی از بلاگینگ ندارم خیلی بهصرفه نیست. جان الیور توی یکی از برنامههاش درباره خودکامههای جهان صحبت میکنه، و بعدش میخواد نتیجه بگیره که ترامپ نمونه یک خودکامهست. البته اشاره میکنه، که قوانین آمریکا اونقدری محافظ دموکراسی هست که یک نفر نتونه دموکراسی
مقالهٔ «تحلیلی پیرامون فراز و فرود اخباریان» در شمارهٔ ۳۸ (تابستان ۱۳۹۷) فصلنامه علمی و پژوهشی «تاریخ اسلام و ایران» چاپ شد.
فایل تماممتن مقاله را از اینجا دریافت کنید. چکیدهٔ مقاله به شرح زیر است:
حرکت اخباریگری، صورتبندی مجددی از طریقة محدثان بود که توسط محمدامین استرآبادی در سدة یازدهم آغاز شد. این حرکت حدود یک و نیم سده بر سرزمینهای شیعی سایه گستراند. دربارة توفیقات این جریان در ایران و عراق معمولاً بیش از اندازه اغراق شده است، گ
نفس لوّامه: لَوْم: ملامت و سرزنش کے معنی میں بے اور نفس لومہ انسان کے اپنے آپ کو ملامت کرنا اس نسبت سے کہ جو برائی اس نے انجام دیا ھے اس وجہ سے اپنے آپ کو سرزنش اور ملامت کا مستحق سمجھتا ھے پس نفس لوامه- یا حالت ملامتگرى و بیدارى وجدان انسان_ اور انسان کا اپنے کئے سے آگاہ ھونا ھے که انسان سے اگر کوئی برائی سرزد ھوجایے تو اسکا اپنا وجدان؛ اسکا اپنا ضمیر اسے سرزنش کرتاھے اور اسکا وجدان اسے تنبیہ کردیتا ھے اور اس کے اپنے بارے میں فیصلہ کردیتاھ
فیلم بلند داستانی قصر شیرین | رضا میرکریمی | فیلمنامه از محسن قرایی و محمد داوودی | ۱۳۹۷
نقد فیلم
ارزیابی: بد
« خیلی دور، و به ندرت، خیلی نزدیک»
پیش از تماشایِ «قصر شیرین»، سینمای میرکریمی را با عبارت «بلاهت معصومانه» توصیف میکردم. این ترکیب موجز اعتبار خود را از دو رکنِ اساسی سینمای میرکریمی بدست میآورد: سادگیِ روایتِ فیلمهای وی و از طرفی دیگر، نگرش سطحی فیلمساز به موضوعات مختلف. به عنوان نمادی برای عبارتِ بلاهت معصومانه میت
یاد استاد ایرج افشار را در سالروز درگذشتشان (هجدهم اسفند) گرامی میداریم.
عمل کردن به سخنان حکمتآمیز در گام نخست در گرو فهمِ آن سخنان است. پس از فهم نیز کار به پایان نمیرسد و تازه آغاز راه است؛ زیرا هم باید ظرفیت و قابلیت و توانایی عمل کردن بدان سخن در آدمی باشد یا بهتدریج پدید آید و هم علاقه، عزم و اراده و همت و تلاش برای عملی کردن آن. از همینروست که با وجود آنکه تمام رازهای خوشبختی بر بشر آشکار است گروه اندکی بهواقع خوشبخت میزیند. ه
مراسم دومین سال درگذشت ذاکر و شاعر انقلابی، عالم جلیل القدر زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی روز پنجشنبه 21 آذر در بهشت علی علیه السلام زادگاهش مزینان برگزار شد.
دو سال از فراقش گذشت و همچنان داغ ماتم نبودنش بر دل هایی که زمزمه ی محبت او را شنیده اند سنگینی می کند و گویا این درد تا ابد خواهد ماند مردی که به راستی حبیب خدا بود و ذات احدیت او را عزتی جاودانه بخشیده است.
✔️21 آذر در تقویم زندگی پربرکت و طیبه عالم جلیل القدر و مجاهد نستوه
فتوکلیپ غزلِ «خاطر تو سبز میشود بههر بهانهای» در وبگاه آپارات
خاطر تو سبز میشود بههر بهانهای
در غروبِ زردِ آفتاب غمگنانهای
در نسیم سبزهزار پرسخاوت بهار
آبیِ زلالِ آسمانِ بیکرانهای
با شنیدنِ صدایِ چَکچَکِ چَکاوکی
بَغبغویِ کفتری میان آشیانهای
دوردستِ دشت، رقصِ مادیان ناز با
اسبِ خوشتراش و شیهههای شادمانهای
شبنمی زلال روی برگِ تازهرُستهای
98 جان کوله بارت را بستی ؟ چیزی را فراموش نکرده باشی ! مثلا خاطره ای ، دردی ، غمی! غم این روزها! حواست باشد همه را برداری ، درِ چمدانت را محکم ببندی! 98 جان بودنت کافی است وقتت تمام شده! دلمان پوسید از این همه غم ...پس معطل نکن پستت را تحویل بده که 99 پشتِ در است!کاش انقدر قدرتمند و زورگو نبودی که غم هایت را تحویل 99 بدهی و بروی!
اما حالا که زمستان درحال رفتن است بیا موهایش را شانه کنیم..سردی دستهایش را بسپاریم به دل های گرم مان ، بیا قطره های بارانش را به
آسدجواد یک چالش راه انداخته و بنده نیز لبیک گویان به دعوت از دوستان نامه ای به گذشته مینویسم.
هیچ وقت از نصیحت کردن و شنیدن استقبال نکرده ام و بنا گذاشته ام که در این نامه کمتر ژستِ پیر دانا را گرفته و نبش قبر نکنم.
من جانی که در اواخر شهریورِ 1392 هستی سلام
میدانم الان در اوج استیصال و خستگی هستی،درست مثل بوکسوری که رینگ بوکس را بازنده ترک کرده و هنوز جای مشت های حریفِ قدرش توی ذوق می زند،مات و مبهوت هستی.
برای اینکه باور کنی و این نامه را تا
من تا قبل از او معنای واقعیِ "آدم خاص" را نمی دانستم. وقتی می گفتند "فلانی خیلی خاصه" نمی فهمیدم یعنی چی و هرچه وجودش را پایین و بالا میکردم ویژگی ای نمی یافتم که در دیگر آدم ها ندیده باشم، او ولی خاص بود؛ خاص هست.
انگار ذهنش کندوی عسل باشد و او ملکه ی کندو، هر شخص و هر موضوعی در ذهنش جا و طبقه و شبکه ی مخصوص به خود را دارد انگار آدم ها و موضوعات در ذهن او جعبه جعبه اند، پرونده سازی شده، تمام و کمال. او تنها کسی است که واقعا می تواند در آن واحد چند کا
حرف زدن هم خیلی سخت شده ، قبلا که همه چیزو توضیح میدادم بعدش حالم خوب بود یا یادم میرفت ، الان بیشتر از یک ماهه همچی مالِ خودمِ همچی؛حداقل دیگه گزارش و آمار بقول ز نمیدماز خیلیا متنفرم ...
حتی با یه کلمه حرف ناراحت میشم و دوست دارم اون طرف خودش بزاره بره
چون من که نمیتونم برم ؟!
میتونم؟!
خب آره من خیلی راحت از همچی دست میکشم
یجا خونده بودم رفتنی رفتنیه چه الان چه دو روز قبل چه دو روزِ بعد
اگه قراره بره تو پا پیش بزار
بزار اونهمیشه به یادش بمونه
خوشحالم که "سِفرعشق"
را دوباره خواندم. خوشحال ترم که از روی نسخه ی چاپ شده خواندم. همان قدر که از
اینستاگرام فراری ام، به وبلاگ علاقه مند. همان قدر که از وبلاگ فراری ام، به
دفترچه ام علاقه مند. همان قدر که از کتاب صوتی و الکترونیکی فراری ام، کتاب چاپ
شده را دوست می دارم. اصلاً لمس واژه ها و صفحاتِ کتاب برایم مرحله ای ست از
خواندن کتاب. مرحله ی مهم دیگری هم دارم به نام بوییدن کتاب! من قبل از خواندن
کتاب ها، آنها را می بویم. بعضی کتاب ها بوی یاس می ده
حرف زدن هم خیلی سخت شده ، قبلا که همه چیزو توضیح میدادم بعدش حالم خوب بود یا یادم میرفت ، الان بیشتر از یک ماهه همچی مالِ خودمِ همچی؛حداقل دیگه گزارش و آمار بقول ز نمیدماز خیلیا متنفرم ...
حتی با یه کلمه حرف ناراحت میشم و دوست دارم اون طرف خودش بزاره بره
چون من که نمیتونم برم ؟!
میتونم؟!
خب آره من خیلی راحت از همچی دست میکشم
یجا خونده بودم رفتنی رفتنیه چه الان چه دو روز قبل چه دو روزِ بعد
اگه قراره بره تو پا پیش بزار
بزار اونهمیشه به یادش بمونه
بچه که بودم، گاهی میشد که یک صبح سرد، از اولین روزهای خزان، از انبوهِ باغهای اطراف خونه (که حالا هیچ از اونها باقی نیست!)، صدای بلبلی به گوش میرسید که بیمحابا و نگران، چنان با غمِ جان سوزی میخوند که نوایِ حُزنانگیزش، دلت رو به آتیش میکشید.
مادرم، اون روزها میگفت: این بلبلیه که از کوچِ آخرِ تابستون رفیقاش جا مونده. حیوونَکی داره از درد تنهایی میناله و یارانِ سفر کرده و جفتِ تنها موندهشو صدا میکنه! حالا هوا که سردتر بشه، حَتمَ
بچه که بودم، گاهی میشد که یک صبح سرد، از اولین روزهای خزان، از انبوهِ باغهای اطراف خونه (که حالا هیچ از اونها باقی نیست!)، صدای بلبلی به گوش میرسید که بیمحابا و نگران، چنان با غمِ جان سوزی میخوند که نوایِ حُزنانگیزش، دلت رو به آتیش میکشید.
مادرم، اون روزها میگفت: این بلبلیه که از کوچِ آخرِ تابستون رفیقاش جا مونده. حیوونَکی داره از درد تنهایی میناله و یارانِ سفر کرده و جفتِ تنها موندهشو صدا میکنه! حالا هوا که سردتر بشه، حَتمَ
الف.
سلام. معدلِ این ترمم به پونزده هم نرسید و این افتضاحه. چون با خیالِ خوشِ من، که قرار بود دانشگاه تهران درس بخونم، با این وضعیّت، معدّلم توی تهران خیلی کمتر از این هم میشد. حالا فکر کن که من تمامِ تصوّر جدیدم رو روی این گذاشتم که از این خراب شدهای که همهش حالم رو بد میکنه (تا اونجا که کاملن برای خودکشی مصمّم میشم و انجامش میدم!) میتونم برم. امّا چهطوری؟! اگه قرار باشه از اینجا انتقالی بگیرم به یه دانشگاه بهتر
خاطرات اصولا چیز های غم انگیزیان. خاطرات بد که تکلیفشون معلومه. خاطرات خوب اما خیلی غم انگیزترن. چون یک بار اضافی به نام «حسرت» رو به دوش میکشن. حسرتِ لحظه ی خوبی که گذشت و حالا چیزی جز یک تصویر ذهنی از خودش به جا نگذاشته. خاطرات خوب، دلتنگی آورن. خصوصا خاطراتِ خوب از آدم ها، خونه ها، مکان ها و هر چیز تکرار نشدنی. مثل خاطراتِ خونه ی قدیمیِ مادربزرگ که حالا جاش یه آپارتمان هفت طبقه سبز شده. یا خاطرات آدم های رفته. عشق های تموم شده. دوستی های ف
اولاً که نام «مدیر» و مزایایِ مترتب بر اون رو که هر ماه تو فیش حقوقیتون دریافت میکنید، از کارِ من و امثالِ من دارید و الا که اظهر من الشمسه که نه تخصص، نه تجربه و نه حتی تعهدی در وجودتون هست که برای این پُست مناسب باشید. من اگه جایِ شما بودم، در چنین شرایطی، زبونمو کوتاه میکردم و دو دستی طرفِ مقابل رو میذاشتم رویِ سرم و یه کاری میکردم صداش در نیاد که گندِ کار من و ناشایستِ بودنم بلند شِه. منتهایِ مراتب، شما حتی در این خصوص هم ذرهای عقل و د
خرید عطر و ادکلن شاید یکی از دشوارترین و احساسی ترین تصمیم ها برای خانم ها باشد. از این رو آشنایی با پرفروش ترین ها، معروف ترین و یا جدید ترین عطر ها به ما کمک می کند تا بهترین را برای خود انتخاب کنیم. همچنین خرید عطر و ادکلن های معروف و پرفروش کار دشواری خاصی خود را دارد زیرا نمونه های تقلبی عطر و ادکلن های معروف و پرفروش در فروشگاه های عطر و ادکلن بیشتر یافت می شود.
عطر معروف زنانه ویکتور اند رولف فلاوربمب ادو پرفیوم Viktor&Rolf Flowerbomb EDP
این عطر ک
اولاً که نام «مدیر» و مزایایِ مترتب بر اون رو که هر ماه تو فیش حقوقیتون دریافت میکنید، از کارِ من و امثالِ من دارید و الا که اظهر من الشمسه که نه تخصص، نه تجربه و نه حتی تعهدی در وجودتون هست که برای این پُست مناسب باشید. من اگه جایِ شما بودم، در چنین شرایطی، زبونمو کوتاه میکردم و دو دستی طرفِ مقابل رو میذاشتم رویِ سرم و یه کاری میکردم صداش در نیاد که گندِ کار من و ناشایستِ بودنم بلند شِه. منتهایِ مراتب، شما حتی در این خصوص هم ذرهای عقل و د
امروز پنج صبح بیدار شدمرادیو جوان گوش میکردم
رسید به برنامه جوانه ایرانی سلام
توش یه مصاحبه زنده داشت
با فردی به اسمه عباسِ تابش
معاون وزیر و رئیس هیات مدیره و مدیرعامل سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان
حالم بد شد شنیدم مصاحبشو
خیلی بد
حالم ازش و امثالش بهم خورد
بعد که بیشتر فکر کردم حالم از خودم و امثالِ خودم بهم خورد
از اینکه اینهمه بی غیرت شدیم که اجازه میدیم امثال اینها برامون تصمیم گیری کنن
و زندگیمون رو هرجور که میخوان بالا
خرید عطر و ادکلن شاید یکی از دشوارترین و احساسی ترین تصمیم ها برای خانم ها باشد. از این رو آشنایی با پرفروش ترین ها، معروف ترین و یا جدید ترین عطر ها به ما کمک می کند تا بهترین را برای خود انتخاب کنیم. همچنین خرید عطر و ادکلن های معروف و پرفروش کار دشواری خاصی خود را دارد زیرا نمونه های تقلبی عطر و ادکلن های معروف و پرفروش در فروشگاه های عطر و ادکلن بیشتر یافت می شود.
عطر معروف زنانه ویکتور اند رولف فلاوربمب ادو پرفیوم Viktor&Rolf Flowerbomb EDP
این عطر ک
بدترین اِشکال انزوا اینه که ریسک تبدیل شدن به یه آدم متوهم رو به طرز عجیبی زیاد میکنه. آدم منزوی هر قدر هم که سعی کنه از ابعاد مختلف مسائل رو نگاه کنه، خودبهخود همه چیز رو از یک زاویه میبینه. بدتر از همه اینه که خودش رو فقط از زاویهی دید خودش میبینه. این باعث میشه که حق زیادی به خودش بده. اعتماد زیادی به تصویری که از خودش در انزوای خودش نقش کرده پیدا کنه و چون این تصویر با هیچ نقدی روبهرو نیست، با هیچ اینتراکشن و تقابل بیرونیای مو
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نمنم بارانِ بهاری، عابرین را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه میرفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نمنم باران قدم برمیداشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرفها، ″اوسعزیز″ پنجره را باز کرد. موجِ خ
افلاطون با توجه به تربیت خانوادگى اش سعى داشت به عرصه سیاست وارد شود و یک رجل سیاسى شود ولى پس 226 افلاطون از محاکمه سقراط، سیاست را عرصه پر خطرى دید و عملا خویش را از صحنه سیاست کنار کشید. به نظر مى آید تمامى آرا و افکار او نشان دهنده مقاصد سیاسى وى است; یعنى او یک نظریه پرداز سیاسى است، گرچه در عمل سیاسى نبود.
آنچه از آثار افلاطون باقى مانده است، به صورت مکالمه است. این گفتگوها از لحاظ هنرى هم بسیار ارزشمند است و تنها ارزش فلسفى ندارند. روش افلا
هفت هتل زیبای قبرس
اگر عازم جزیرهی قبرس هستید و نمیدانید کدام هتل برای اقامت شما مناسب است، با ما همراه شوید تا شما را با بهترین هتلهای قبرس آشنا کنیم.
قبرس در میان آبهای مدیترانه قرار گرفته و تا حد زیادی توانسته است، چشماندازهای طبیعت کمنظیر و همچنین فرهنگ سنتی خود را از اثرات منفی تجاریسازی مصون نگه دارد. در این مقاله قصد داریم به معرفی بهترین اقامتگاههای این جزیرهی زیبا و باستانی بپردازیم که برخی از آنها تفریحات لذتب
یادداشت/«صد شتر زین علم نزد من دو جو»
استهزای دین است یا افسوسِ دانش؟
استاد دکتر محمدعلی موحد چهره ماندگار و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
«کفارة کسی که با خوردن آب یا با خوردن خاک روزة خود را عمداً» باطل کرده، چه تفاوتی با هم دارد؟1) «اولی باید برای هر روز یک مُد طعام به فقیر بدهد و دومی باید برای هر روز به شصت فقیر طعام دهد»2) «اولی نیاز به قضای روزه ندارد و دومی باید هم قضا کند و هم کفاره بدهد»3) «اولی در انتخاب نوع کفاره آزاد است و دومی با
بالاخره بعد از چند روز پرکار اومدم که بنویسم..خب گفتم که صب من دیگه باز عالی بودم..اونام بیدار شدن..باز هم کش دادنِ شوخیها از خروپفو ما نتونستیم بخوابیمو...که همسری گفت حالا دیگه تا ظهر خوابیدید..خب همسر من بسیار آرومه،خیلیی به ندرت بهش برمیخوره،درون محکمی داره،ولی رکه و کاملا خودش و خونسرد..منم خوب بودم و صبحِ خوشگلم خوشگل مونده بود،لحظه شماری میکردم صبحانه بخوریمو بریم وسط درختا و خونه ها توی فصل مورد علاقه م..منتظر بودم گلی بیادو صبحانه رو
نشستم توی تراس و دارم مینویسم.. میز کار همسر رو آوردم، صندلی هم که همیشه توی تراس هست. نذاشتم مغزم بکن، نکن برام ببارونه! میزو نیار، سخته، سنگینه، تو اتاقت بنویس و ... همه شو پس زدم و میزو گذاشتم توی تراس.. دارم حال بی نظیری رو تجربه میکنم. صدایِ خوشِ پرنده ها، سقفی از آسمونُ ابر، نسیمی خوشُ تازه و پرتوهایی از آفتاب که روی پوستم می رقصند.. حس میکنم تویِ طبیعتی جذاب دارم مینویسم! حسِ آن شرلی بودن بهم دست داده، خدا به داد برسه، با پرحرفی، سرتونو در
افلاطون با توجه به تربیت خانوادگى اش سعى داشت به عرصه سیاست وارد شود و یک رجل سیاسى شود ولى پس 226 افلاطون از محاکمه سقراط، سیاست را عرصه پر خطرى دید و عملا خویش را از صحنه سیاست کنار کشید. به نظر مى آید تمامى آرا و افکار او نشان دهنده مقاصد سیاسى وى است; یعنى او یک نظریه پرداز سیاسى است، گرچه در عمل سیاسى نبود.
آنچه از آثار افلاطون باقى مانده است، به صورت مکالمه است. این گفتگوها از لحاظ هنرى هم بسیار ارزشمند است و تنها ارزش فلسفى ندارند. روش افلا
میا حسین
به کوفه ی غم
شوی عجین
به درد و ماتم
کوفه
آماده ی جنگه
پر از
فریب و نیرنگه
رسم
مهمان نوازیشان
با کلوخ
و چوب و سنگه
شدم اسیر
کوچه ها
به آه و
ناله و نوا
به کوفه
ی ستم میا
عزیززهرا(
(2)
میا
میا کوفه حسین جان.
***
ببین مرا
تنها به غربت
وجود من
شد غرق محنت
مبادا
کوفه بیایی
نداره
اینجا وفایی
سر قتل
تو گردیده
چه دوایی
چه غوغایی
دلم
گرفته یا حسین
میا ضیاء
هر دو عین
لبم به
شور و آه و شین
عزیززهرا(2)
میا
میا کوفه حسین جان.
***
شد
اهالی میگویند در ریگ جن، بهشتی وجود دارد که به چشم دیدنی نیست و تو باید به دل کویر بزنی تا به آن دست یابی. جایی که اگر از چنگال مرگ جستی، ثروتمند خواهی شد.
از دیرباز داستانهای عظیم و حیرتآوری درباره مثلث برمودا شنیدهایم، نقطهای از کره زمین که بیمحابا هرچیز از هوا و زمین و آب و زیر آبهایش میگذرد، میبلعد و هرگز نمیدانیم کجا رفتند و چه شدند. حتی اثری از آثارشان هم نمییابیم. اینکه چه میشود و کجا میرود و چه و چه، هنوز جا
«نگاهی الهیاتی ما به ویروس کرونا»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با توجه به اینکه پدیدهی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویهای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض میشود.
حادثهها و مصائب بهخصوص که هیچ تجربهای از خداوند بهتر از تجربهی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژهی «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین» بهکار می
«نگاهی الهی و فلسفی ما به ویروس کرونا»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با توجه به اینکه پدیدهی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویهای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض میشود.
حادثهها و مصائب بهخصوص که هیچ تجربهای از خداوند بهتر از تجربهی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژهی «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین» به
جاذبه های گردشگری شهر کلاله : کلاله شهری با جاذبه های فراوان و با قدمتی بیش از 7500 ال می باشد. این شهر در استان گلستان واقع شده است که زیبایی های آن بی نظیر است. کلاله شهری چهار فصل است و شما در هر زمان از سال می توانید به این شهر سفر کنید اما زیبایی های این شهر د رفصل بهار خودنمایی شگفت انگیزی دارد. اگر برای سال جدید در فکر یک گشت و گذار رویایی در دل طبیعت بکر هستید حتما کلاله را در برنامه سفر قرار دهید. برای اقامت و اجاره سوئیت در استان گلستان نیز
«نگاهی الهی و فلسفی ما به ویروس کرونا»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با توجه به اینکه پدیدهی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویهای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض میشود.
حادثهها و مصائب بهخصوص که هیچ تجربهای از خداوند بهتر از تجربهی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژهی «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین» به
دبیرستان شرافت پس از روزگاری باز هم دبیرستان شرافت خواهد بود، اگر لطف یا قهر روزگار شامل حالش نشود و نامش عوض نگردد.
دبیرستان شرافت پس از روزگاری، بیست سال، چهل سال، شصت سال، بیشتر و کمتر، تبدیل به ساختمانی قدیمی و فرسوده خواهد شد و آجرهایش، شعر سیاهی و تیرگی خواهند خواند.
درهای چوبیاش ریش ریش خواهند شد و پنجرههای شیشه شکستهاش، اسباب بازی کودک باد.
دیوارهایش، دیوارهایی که دفترچه خاطرات هزار سرمهای پوشِ1 اسیر رویاهاست، همان دیواره
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نمنم بارانِ بهاری، مردمِ عابر را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه میرفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نمنم باران قدم برمیداشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرفها، ″اوس عزیز″ پنجره را باز کرد. همر
برنامه
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند
***********************************************
به افق آفتاب
***********************************************
به نام ِ خدایی که بزرگترین قدرت ِ عالمِ
*************************************************
با سلام و امید اوقاتی خوش برای ِ همه شما عزیزان ، دل و جانمونو منور میکنیم به ذکر ِ نام و یاد ی خدا و در دقایقی نزدیک به اذان ظهر میهمان ِ شما هستیم
*******************************************
امروز با خودم فکر میکردم که چه جوری میتونم دغدغه و درگیریهای ِ زندگیمو کمتر کنم و بیشتر
به نام خدا
گپ و گفتی با عطار نیشابوری
بیژن شهرامی
برای کوهنوردی به بینالود[1]
زده ایم که سالهاست آرام و استوار همسایه دیوار به دیوار نیشابور است و حالا من کمی دور از گروه، محو نی لبک نوازی و
شعرخوانی چوپانی هستم که گله اش آرام مشغول چریدن هستند:
ای پسر تو بینشانی از علی(ع)
عین و یا و لام دانی از علی(ع)
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
و او نشسته تا کند صد جان نثار...[2]
بغل دست او آقایی
با سر و وضعی متفاوت نشسته است که ضمن گوش دادن به شعرخوانی شبا
این مطلب طولانی هست و برای اینکه وقت گرامی تون گرفته نشه میتونید چند خط آخر رو که با خط آبی نوشتم بخونید
اصلا دوست ندارم هیچ عالِمی و اساسا هیچ انسانی رو بزرگتر از اونچه که هست جلوه بدم و اساسا اغراق در توصیفات در مورد اشخاص حتی در روایات هم نکوهش شده... اما وجود و کتابهای این عالِم گشایش های بزرگی برای من داشت... منی که دانشجوی هنر بودم و سالها چند ساز موسیقی رو با جدیت و با پشتوانه مطالعاتی و تحقیقاتی دنبال میکردم و برای کسب شناخت بیشتر حتی پا
نان و شراب[1]
ــــ تقدیم به هاینزه
حوالیِ ساعتهای آرمیدنِ شهر.
خیابانهای پرنورِ به خاموشی گراینده،
و ارّابههای تازانِ مزیّن به مشعلهای فروزان، در امتدادِ آنها.
آدمیان سرشار از شادیها و مسرّتهای روزانه به خانههای خویش رهسپارند؛
و روانهای پُرمشغله در خانههای خود
رضایتمندانه به حسابِ سود و زیانِ خویش مشغولند.
بازارِ پرهیاهو از تکاپو باز میایستد، تُهی از گُلها و انگورها و صنعتها.
با این همه موسیق
بچگی تا یبچارگی بقلم شهروز براری صیقلانی شین براری
نمیدانم خارج از خوشبختی های کودکانه چه چیزایی در انتظارم است نمیدانم آیندهی من زیبا و یا وحشت انگیز خواهد شد!..
تراژدی چیزیه که آدمها رو شکل میده، البته برخی از افراد رو. و رویا چیزیه که آدمها رو برای ادامهی مسیر سخت و صعب العبورِ زندگی تشویق میکنه. هر درام با یه رویا آغاز میشه، اینها چیزهایی بود که باباحمید سالها قبل وقتی که فقط شش سالم بود بهم گفت. اون دا
«ماه رمضان، ماه انس با خداوند»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با شروع ماه مبارک رمضان، افقی در مقابل انسان گشوده میشود تا امیدوارانه به انتظار گشایش «عشق» و «اُنس» با حضرت محبوب به استقبال آن ماه عزیز برویم، به امید حضور در میهمانی خدا و نوشیدن میِّ محبت از جام ساقیِ ازلی که «آشنایی نه غریب است که جانسوز من است.»
۱. آمادگی برای شنیدن ندای بیصدایِ حقیقت:
ماه میهمانی خدا برای حضور در جهانی که خور و خواب حیوانی فرا ا
پندهای خدا به عیسی علیهالسلام
اشاره
پندهای خدا به عِیسی علیهالسلام
علی بن ابراهیم از پدرش از علی بن اسباط از ائمه معصومعلیهمالسلام
نقل کرده که: در پندهای خداوند به عیسی بن مریمعلیهالسلام
آمده است:
ای عیسی! من پروردگار تو و پروردگار پدرانت هستم،
نامم واحد [و یکتا] است، و من یگانه ای هستم که همه چیز را به تنهایی
آفریدم، و هرچیز ساخته من است، و همه به سوی من باز می گردند.
ای عیسی! تو به فرمان من مسیح
هستی، و تو به اذن من از گِل همچون پرنده
شهروز براری صیقلانی براساس داستانی حقیقی
∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصهی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زادهی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشتهاند . اما در این شهر همواره طی گذر ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانیست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد
∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصهی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زادهی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشتهاند . اما در این شهر همواره طی گذر ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانیست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد ، میتواند از کوچهی بنبستشان، در خط افق ، ر
کلیک نمایید وبلاگ دلنوشته شهروز براری صیقلانی دریچه
نذر اشتباه )
∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصهی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زادهی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشتهاند . اما در این شهر همواره طی گذر ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی
قسمتی از اثر دلنویس خیس ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصهی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زادهی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشتهاند . اما در این شهر همواره طی گذر ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانیست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد
درباره این سایت